از خاورمیانه تا اقیانوسیه

قراره که با هم اینجا بنویسیم، از عاشقانه هایمان، سفرنامه هایمان و کلنجارهایمان

از خاورمیانه تا اقیانوسیه

قراره که با هم اینجا بنویسیم، از عاشقانه هایمان، سفرنامه هایمان و کلنجارهایمان

از خاورمیانه تا اقیانوسیه
آخرین نظرات

 

اجزای وجودم همگی دوست گرفت

نامیست ز من بر من و باقی همه اوست

 


عزیزتر از جانم،


هر صبح، با آغاز روز، وقتی نور آفتاب این قاره از لابهلای کرکره ها اتاقم را روشن می کند، فقط به این فکر میکنم که امروز چه کاری از دست من برمیاد تا این دوری به انتها برسه؟ بعد ناخودآگاه به سمت موبایلم شیرجه میزنم تا از حال تو و احساساتت طی شبی که من به ناچار به سبب تفاوت نیم روزها بی خبر بودم آگاه بشم. می تونم تو رو بدون نیاز به تصور کردن چهره، صدا و حتی اسمت که بارها و بارها با خودکار محبوبم پنهانی روی کاغذ سیاه مشق کردم، با هر قاشق از cereal مورد علاقم که درون شیر می ریزم، هر گل تازه شکوفا شده بهاری ناشناخته که برای  اولین بار در عمرم در کوچه خیابون ها و باغچه  های آراسته این شهر می بینم، یا تک تک مشاهدات جدیدی که در سطح شهر انجام میدم، تصور کنم. تو رو توی هر معامله ای که در بورس انجام میدم، با هربار مرتب کردن صبحگاهی تختم که خودت ازم خواسته بودی و بعد از اون با تیک زدن در Google Tasks از خودم حس رضایت پیدا میکنم ، با هر خرجی که به دلار میکنم و سعی میکنم کمتر کنم تا هزینه سفر برگشت به ایران یا هدیه ای چشم گیر برای تو رو تامین کنه، جلوی چشمانم می بینم.

عزیز من همه و همه این کارها رو با امید به اینکه تو رو میتونم کنار خودم برای همیشه داشته باشم، انجام میدم. وقتی کنار دوستان و همکاران اینجا صحبت از کار خوب، زندگی آروم و بزرگ کردن بچه ها میشه بیاختیار به تو فکر میکنم و لبخند میزنم. کمی بیشتر از یک هفته، از ورود من به سیدنی گذشته و من اونطور که باید و شاید به وظایفم پیرامون خودمون عمل نکردم...

باید من رو ببخشی دلبرکم!

با این حال میخوام بیشتر برات بنویسم و مصمم تر باشم و از همه مهمتر برای تناقض هایی که هر دو نگران هستیم افکار خودم رو مکتوب کنم. امروز هم تا عصر روزه داری کردم و سعی کردم بعد فیزیکی اش رو مزه مزه کنم. دوست دارم مادامی که کنارت نیستم از خودت لذت ببری و با تمام وجود از هر ثانیه زندگیت استفاده کنی. مراقب اون دختری که من دوستش دارم باش و توی این روزهای پاییزی بیشتر به قدم زدن و هم صحبتی با دوستای خوبش در محیط های دوست داشتنی دعوتش کن.

کاش می شد زودتر بیام پیشت

دوست دار تو شرزین

 

دوشنبه 15 مهر 1398 

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۸/۱۲/۲۶
  • ۲۰۸ نمایش
  • سارا

نظرات (۳)

  • سمیرا شیری
  •  


    با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

    حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

     

    ای موی پریشان تو دریای خروشان

    بگذار مرا غرق کند این شب مواج

     

    یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

    یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

     

    ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده

    جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

     

    یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

    صندوقچه ای را که رها گشته در امواج

     

    :)

    پاسخ:
    با استعداد کی بودی شما؟؟؟ 

    عالی بود عزیزم

    عالی 
  • سمیرا شیری
  • سوءتفاهم پیش نیاد شعرشو من نگفتم( یه درصد فکر کن من گفته باشم :)) )

    از فاضل نظری هستش. 

    خودت عالی هستی. 

    البته نباید زیر نامه‌ی خصوصی شما من چون خرمگس معرکه می‌پریدم وسط ولی خب دیگه ما با هم این حرفارو نداریم 😉😗

    پاسخ:
    خب قوربونت برم، پس کو رفرنس ات؟؟

    نه دیگه نامه ای که عیان شود، دیگه خصوصی نیست!   

    نفرمایید، شما گل های گلید! 

    خدا قسمت کنه از این شرزین ها به ما

    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.